الان خوبم

نوشته شده در دوشنبه هشتم آذر ۱۴۰۰ ساعت 12:48 توسط : khdm | دسته :

الان خوبم...

اما وای به روزی که دل بدونه میشه تنها نبودخیلی سختهاما میدونی سخت تر چیه؟سخت تر نارو خوردن دلهسخت تر نارفیقی و ضربه خوردن از دست اونیه که ادعا میکنه دوستت داره و همیشه میمونهمن درد نارفیقی رو چشیدمدرد بد عشقی رو هم درک کرده بودماما وقتی یکی میاد و میگه من از همه بهترم و تو هم باور میکنی و همه امیدت میشه اون و ...و بعد یهو میخوری اون ضربه ای که نخوردی تا حالامیچشی طعم انتقامی که فکر نمیکنی انتقام باشهمیخوری از جایی که تصورشم نمیکنی و میزنه همونی که فکر میکردی بهترینه و مثل خیلیا نیستوقتی از یه سوراخ دوبار ضربه میخوری یعنی خری و ابلهو من هستم...نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۰ ساعت 13:54 توسط : khdm | دسته : الان خوبم...

راستی تولدت مبارکتولد فرزندت هم مبارکخیلی دلم میخواست ببینمت و ببینمشاخه میگن پسرا به مامانشون میرنکاش میشد تو  و پسرت رو دیدیادته همیشه میگفتم میترسم از روزی که بفهمم تو هم مثل مامان فم هستیو بودیخوب هم بودیاشتباه از من بود که باز هم اعتماد کردم و تنها تر شدماین روزها فکر میکنم واقعا من چرا مریم جانن  رو ترک کردمحالا نه اون هست نه تو و نه مامان فمشاید من مقصرم ...نوشته شده در شنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 8:20 توسط : khdm | دسته : الان خوبم...